بحث درباره انقلاب تونس و شباهت/تفاوت با وضع ایران فعلی + جهان در 2011
ابتدا از انقلاب تونس بخوانیم؛
در ۲۸ نوامبر ۲۰۱۰ سایت ویکیلیکس (سازمانی غیرانتفاعی و بینالمللی که به ارسال و افشای اسناد از سوی منابع ناشناس میپردازد) اسناد مفصلی درباره فساد اقتصادی طبقه حاکم تونس منتشر کرد. (همانندی این وضعیت را میتوان با گروه هکری آنانیموس در جریانات ایران دید) با وجود همهمهای بین مردم، رخداد تاثیرگذاری بعد از این افشاگری پیش نیامد تا دستفروشی محلی به نام محمد بوعزیزی علیه توقیف بساطش دست به خودسوزی در ساختمان پلیس در شهر بوزید با جمعیت 120هزارنفر زد. (تونس ارگانی به نام گشت ارشاد نداشته است اما همین را با ایران مقایسه کنید). بعد از این واقعه و به اضافهی آتش زیر هیزم اسناد تازه افشا شده، آتش اولین اعتراضات در شهر بوزید شعله گرفت. بنعلی رییسجمهور دیکتاتور تونس به عیادت دستفروش رفت و برای آرام کردن اوضاع شهر قول ایجاد سیصد شغل را داد و اکثر کابینه خود را به طور نمادین تغییر داد (میگویم نمادین چون در سیستمهای دیکتاتوری همیشه همه چیز به هم مربوط است) اما همچنان اعتراضات به قوت خود باقی مانده بود که البته نه بازتاب جهانی داشت و نه تعداد افراد به بیشتر از هزار نفر میرسید که ناگهان در هفته دوم اعتراضات با اضافه شدن مردم پایتخت به خیابانها به دعوت سندیکای کارگران؛ مسیر اعتراضات به کلی تغییر کرد (فریاد دادخواهی مشخص شد). پلیس از همان ابتدا سریع و خشن عمل کرد و از سلاح و گاز اشکآور استفاده کرده بود. تظاهرات بعدی؛ حضور دانشجویان در سوم ژانویه ۲۰۱۱، در شهر تالة با جمعیت هجده هزار نفری هم به سرعت به خشونت کشید. نقطه عطف این انقلاب اما در ششم ژانویه با اعلام اعتصاب عمومی کانون وکلای دادگستری تونس اتفاق افتاد؛ چرا که گروهی از وکلا در ضرب و جرح محلی در درگیریها آسیب دیده بودند. فردای آن روز به حمایت از آنان و با تمام شدن تاب مردم از ظلم؛ سندیکای معلمان هم به اعتصاب پیوست.
یک رپر تونسی (به مانند شروین در ایران عزیزمان) به نام الجنرال هم که قطعهای درباره جنبش مردمی خوانده بود دستگیر شد ولی تحت فشار افکار عمومی به سرعت آزاد شد. (چرا که بنعلی احتمالا کمتر شبیه به ضحاک بوده است). در نهایت با بیشتر شدن فشار مردمی؛ در ۱۰ ژانویه، دولت تمام مدارس و دانشگاهها را تا اطلاع ثانوی تعطیل کرد و ۴ روز بعد شرایط اضطراری و حکومت نظامی برپا شد. در همان روز یعنی ۱۴ ژانویه، بنعلی به عربستان فرار کرد و انقلاب مردمی تونس؛ پیروز شد. (احتمالا عربستان در این کشور به مانند کانادا برای رهبران بوده است)
حالا نگاهی به ایران عزیزمان؛
با جمعیت حداقل هشتاد و چهار ملیونی و داشتن 50 دانشگاه بزرگ که عملا هسته اولیه این اعتراضات هستند (نمونه فاجعه دانشگاه شریف)؛ و با دسترسی حداکثری مردم ایران به فضای مجازی (با وجود فیلترینگ سراسری) در قیاس با دسترسی چهل درصدی مردم تونس به فضاهایی مانند فیسبوک (در مقابل توییتر برای ایران) میتوان حدس زد که چرا سرعت قیام در ایران اینچنین تصاعدی بوده است. آنچه نقطه تفاوت اصلی بین تونس و ایران است عدم همراهی ارگان هاست چرا که در این کشور به ازای هر ارگان انتفاعی؛ چند گروه حکومتی یا وابسته به آخوند هم وجود دارند که مثل هشتپا (شایدم هزارپا) در همه زمینهای حضور دارند. برای همین دعوتهای مردم از تشکلهای صنفی تاثیر ناگهانی و تاثیرگزاری ندارد. (مثل درخواست مکرر مردم از ارتش که احتمالا هیچگاه هم اتفاق نیافتد). (البته نظر شخصی من این است نهایتا تا دی ماه سال جاری هر کس جناح مورد حمایت خود را پیدا کرده و پیروزی از آن آزادی خواهان خواهد بود.)
موفقیت محدود و نسبی اعتراضات در ایران به نسبت تونس تا این مدت را مدیون حجم بزرگ شهرها هستیم (در تونس تمامی تظاهرات مهم در پایتخت رخ داد). در این حالت اعتراضات شهری میتواند هم فرسایشی و هم به سرعت گسترده و انفجاری شود (مثل رشت). اما حکومت ایران حداقل یکدهه است که ساختار شهرها را تغییر داده (احتمالا برای همین هست که تهران از هر طرف به اشتباه کش آمده) مثلاً همینکه تمام دانشگاههای بزرگ محیط محصور دارند، یا وجود خطوط اتوبوس در شرق تا غرب و شمال به جنوب تهران که شاید از بدبینی من نویسنده باشد اما در سرزمین دیکتاتوری هر چیزی شک برانگیز خواهد بود.
مورد بعدی؛ نیروی امنیتی است. نمودار روابط ارگانهای مسلح ایران تعمداً بسیار پیچیده است و نیروهای مختلفی برای سرکوب وجود دارد (مثل سپاه و بسیج) اما در تونس فقط یک نیروی پلیس وجود داشت و بعد از آن در روزهای اخر از ارتش استفاده شد.
اما چرا سعی دارم کوشش امروز مردم ایران را با تونس مقایسه کنم و چرا مایلم آنان که میتوانند کتاب بکرمن را بخوانند؟
چون آنچه در سال ۲۰۱۱ در تونس انفاق افتاد با تمام نظریههای متداول درباره انقلابها تضاد داشت و یک پدیده کاملاً جدید بود. دقیقا به مانند شعار زن، زندگی، آزادی در جایی به مانند خاورمیانه. آن هم در کشوری که در یک قدمی طالبان است و هر ماه تقریبا شاهد قتلهای ناموسی و تا دهه قبلی شاهد سنکسار زنان بودهایم. اسلاوی ژیژک، فیلسوف و منتقد فرهنگی سیاسی اسلوونیایی در باره خیزش مردم ایران اینطور گفت: آنچه امروز در ایران جریان دارد، جنبشی است که مبارزاتی متفاوت را در وحدتی ارگانیک ترکیب میکند. این جنبش اصیل ایرانی که میلیونها نفر از زنان و مردان را به حرکت وا داشته است برخلاف آنچه اغلب در فمنییسم غربی مشاهده میشود هیچ خصلت مردستیزانه یا مذکرهراسانه ندارد بلکه زنان و مردان در کنار یکدیگر در آن مشارکت میکنند و علیه دشمن مشترک یعنی بنیادگرایی مذهبی که از جانب وحشت دولتی حمایت مشود متحد میشوند. ما در غرب هیچ حقی نداریم ایران را به عنوان کشوری در نظر بگیریم که باید عقب ماندگی خودش را از غرب جبران کند بلکه باید از ایرانیها بیاموزیم.
پس شاید خیزش مردم ایران شباهت هایی با تونس و انقلاب بهار عربی داشته باشد اما مقایسههای دمدستی علیالخصوص مقایسه من با دیگر دنیا را زیاد جدی نگیرید چرا که ما احتمالا مردمی با ژنتیک رستم و اسفندیاری و سرشتی نارسیستیک داریم که تمام بازی را تغییر خواهد داد.
در نهایت همچنان خواندن کتاب بکرمن را پیشنهاد میکنم و امیدوارم تاریخ این کشور را بهتر از پیش بخوانید که آنچه امروز جلوی دیدگانمان در حال وقوع است پیشتر نیز در همین خاک رخ داده است.
برای هیجان شخصی خودم میخواهم این نظریه که اگر اگر اگر در ایران جنگی رخ دهد احتمالا از طریق آبهای این مملکت و احتمالا بر سر گاز و نفت ماست را اضافه کنم که بعدا مفصل تر صحبتش را هرگز نخواهم کرد اما میتوانید در توییتر من چرایی احتمال این قضیه را بخوانید. در ادامه هیجان شخصی خودم مایلم احتمال شیطنتهای هستهای معادل آنچه در سال 2011 در کل جهان رخ داد را نیز اضافه کنم.